به امید پیروزی واقعی،نه در جنگ ،که بر جنگ
دوستان عزیز با عرض پوزش به بلاگفا مهاجرت کردم با ادرس seraveshe.blogfa.com
بر خوان خدا که سهم شیخ و شاه است
نانی است که اندازه ی قرص ماه است
سنگک که نه!بر سفره ما سنگ گذاشت
دستی که همیشه ی خدا کوتاه است
هدف شعر نجات جامعه بشری است از طریق عشق انسان به انسان،از مهلکه ئی که سیاست چی ها بهبهانه ی انواع و اقسام نظریه های ایدئولوژیک برای تثبیت قدرت های فردی یا گروهی پیش پای جوامع مختلف حفر می کنند.در حالی که شاعر، عشقی را تبلیغ می کندکه در راهش از جان می توان گذشت در حالی که سیاستچی اول چیزی که جلو جامعه علم می کند یک دشمن نابکار فرضی است که سرش را باید به سنگ تفرقه کوبید.گرگی برای گله می تراشدتا مقام چوپانی خودش را توجیه کند.
آن افسونکار به تو می اموزد که عدالت از عشق والاتر است
دریغا که اگر عشق به کار می بود هرگز ستمی در وجود نمی آمد تا به عدالتی نابکارانه از آن دست نیازی پدید افتد.
تمامی پالیزمان را
با لگد می کوبند و
دلمان خوش است که
گرازها خودی و
سایه مترسک هم که بالای سر
قطارمی رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام.
( از قیصر امین پور)
شیرین جگر دریده و شبدیز بی سوار
نقش جنون چه سود که در بیستون نشست
ما شکرخند تو با شوکت جم نفروشیم
آن گهرخانه به این قیمت کم نفروشیم
سایه زلف تو تا بر سر شوریده ماست
کنج زنجیر به کانون حرم نفروشیم
شوق اغوش تو داریم چه پروای بهشت
نقد موجود به پندار عدم نفروشیم
سر، که سرمایه هستی است به بازار وجود
بسپاریم به مهر و به ستم نفروشیم
پای اگر پی شود از تیغ نگردیم از راه
دست اگر بشکند از کینه قلم نفروشیم
دردمندان غروریم و از این گوهر پاک
به خدایان دروغین کرم نفروشیم
به سیه قلب دغل،سکه ی جم نسپاریم
به شتربان عرب رخش عجم نفروشیم
منظور از چهار سین عشق،چهار صفت است که در لغت لاتین با s آغاز می شود و آن چهار صفت عبارتند از: sabioیعنی دانا،soloیعنی یگانه،solicitoیعنی بی قرار و secretoیعنی رازپوش.
ابه این نکته باید دقت کرد که در هیچ زبانی نمی توان این چهار صفت را به طریقی بیان کرد که حرف اول هر چهار کلمه "سین" باشند.
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟
خرقه بر دوش و میان بسته بزنار چه سود؟
هرکه او سجده کند پیش بتان در خلوت
لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟
دل اگر پاک بود خانه ی ناپاک چه باک
سر چو بی مغز بود نغزی دستار چه سود؟
چون طبیعت نبود قابل تدبیر حکیم
قوت ادویه و ناله بیمار چه سود؟
قوت حافظه گر راست نیاید در فکر
عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟
عاشقی راست نیاید بتکبر سعدی
چون سعادت نبود کوشش بسیار چه سود؟
مگذار که عشق ،به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه،به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود!
عشق،عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست.
پیوسته نو کردن خواستنی ست که خود، پیوسته ، خواهان نو شدن است،و دیگرگون شدن.
تازگی عشق، ذات عشق است، و طراوت بافت عشق.چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت، و عشق، همچنان، عشق بماند؟
Design By : Pichak |