به امید پیروزی واقعی،نه در جنگ ،که بر جنگ
دیوانه زرتشت چنین گفت:
"شهر بزرگ اینجاست . تو اینجا چیزی تازه تنوانی یافت بلکه اینجا همه چیز را از دست خواهی داد.
چه چیز ناچارت کرد در این ورطه پای نهی ؟ به پاهایت رحم کن . همان به دم در باز ایستی و تفی بر آن اندازی و از راه آمده باز گردی .
اینجا دوزخ اندیشه های تنهایان است، اینجا اندیشه های بزرگ زنده زنده تافته می شوند تا با دیگر اندیشه ها یکی شوند.
هر عاطفه بزرگی را در اینجا می گدازند و تنها به عواطف خردو کوچک مجال دهند که با خش خش خویش پروبالی بگشایند.
آیا بوی کشتارگاه اندیشه ها و پختنگاه های روان به بینی ات نمی رسد؟ آنجا که همه چیز را به ثمن بخس می فروشند ؟ ایا نمی بینی که جان های کشته ما دود وار بر فراز این شهر بالا رفته اند؟
آیا نمی بینی جانها همچو کهنه پاره های کثیف و پلاسیده آویزانند؟ آری از این کهنه پاره های کثیف ، چنان روزنامه می سازند.
آیا نمی شنوی که جانها در اینجا به بازیچه واژگان تبدیل شده اند و با ژاژخایی های خویش،واژگان را آروغ می زنند و از آن روزنامه می سازند.
به دنبال هم اند، اما نمی دانند از چه روی خشم افروز یکدیگرند اما نمیدانند چرا ؟جز ترق تروق پول و پله شان هیچ نمی شنوی .
بس سردند و تنها از آبهای دوزخی گرما می جویند چون بگذارند در وزشگاه باد اندیشه های سرد پناه می جویند پیوسته بیمار و زخمدیده آرای عمومند.
اطراقگاه همه شهوتها و رذیلت ها آنجاست.
نیچه
Design By : Pichak |