به امید پیروزی واقعی،نه در جنگ ،که بر جنگ
عشق مرزی نمی شناسد. آن هم در این بهار دایناسوری
روزی روزگاری در یک روز بهاری یک دایناسور و یک پروانه سخت به هم دل باخته بودند . اسم دایناسور پاتریشیابود. پاتریشیا گیس های بور و بافته درشت تا زیر کمر داشت ، با چشمهای درشت و مژه های بلندو بسیار لوس بود و عشوه گر !
ولی پروانه ، یعنی گالیور ، جوانی بود مصمم و با پشتکار.
با این حال افراد منفی باف منجمله دانشمندان علم تکامل طبیعی پوزخندزنان می گفتند: - ما می دانیم گالیور ! تو موفق نمی شی ... ما می دونیم !
من منطق طبیعی و ریاضی اش را کار ندارم ولی زوج های دیگری بودند که خیلی هم موفق شدند .
مثال اول : خانم کلئو پاترا ( مبتلا به جنون گاوی ) + اقای مارک انتونی (شناسنامه رومی ) = اقای پیکاسو
مثال دوم : خانم مجسمه ازادی امریکا + اقای زیگموند فروید= جن سم دار چنگ نواز ( میتولوژی یونان باستان )
مثال سوم: خانم مارگارت تاچر + اقای ....= اندره مانرو
شاید منفی باف ها با وجود این دلایل دادگاه حمایت خانواده پسند که ذکر افتاد فقط از روی خرافات می ترسیدند گالیور پاتریشیا را له کند یا در حین یک بگو مگو خانوادگی پاتریشیا ، گالیور را با زبان دراز چسب دار شکار کند و ببلعد.
داروبن: یعنی داری میگی که قورباغه ها از نژاد دایناسور ها هستند؟
نه عزیزم! یا چون پاتریشیا عاشق گل ها بود گالیور حسودی اش شود !
داروین: ایا هر دایناسورعاشق پیشه ای این طوری است؟
خیر جانم !
باری به کوری چشم حسود! پاتریشیا و گالیور سال ها با هم زندگی کردند و به خوبی و خوشی هم !
بچه های متولد شده از ان ها پشت تپه روبرویی هستند! خیلی مشتاق زیارت هستید؟ پس زحمت بکشید ! لطفا ان طرف تپه!
Design By : Pichak |